شارژ باتری 100%
شارژ باتری 100درصد ازخانه بیرون می زند. دیرش شده خودش را به ایستگاه اتوبوس می رساند. صفی ممتد از مسافران تشکیل شده که یکی یکی سوار میشوند. نوبت به او نرسیده اتوبوس پر می...
100 داستان داستانهایی است که قراره در مدت 150 روز بنویسم.
کارگاه 100 داستان شاهین کلانتری. مدرسه نویسندگی
شارژ باتری 100درصد ازخانه بیرون می زند. دیرش شده خودش را به ایستگاه اتوبوس می رساند. صفی ممتد از مسافران تشکیل شده که یکی یکی سوار میشوند. نوبت به او نرسیده اتوبوس پر می...
تصویرش که روی صفحه ی تلفن آمد مثل همیشه نبود. که مرتب و شیک باشد. آخر او توی فامیل معروف بود به شیک بودن. از بچگی خیلی فکر می کردم که معنی شیک بودن...
از اصلش محروم شدی اطراف خانه را خوب بررسی کرد. همه جا خلوت و تاریک بود.چندروزی بود گرد خانه می گشت و تحقیق می کرد. فهمیده بود گاهی ساکنان خانه شبها برنمی گردند و...
پلی به سوی آسمان می خواهم داستان یک شهر را بگویم نه داستان یک آدم را. داستان آدم های محصور در یک شهر و نه داستان یک آدم رها و حیران. یک شهر که...
اسرار مگو ۲ چه کسی با او اینکار را کرده بود؟ او با خودش عهد بسته بود تا زنده است داستانهایش را منتشر نکند. از آنها سخت محافظت می کرد. مثل گنجی در پستوی...
اسرار مگو در کمد مخصوصش را باز کرد. داخل کمد کشوهای متعدد خورده بود. کشویی باریک که گودی کمی داشت. چیزی شبیه فولدرهای ادارات. هرکدام رویش یک برچسب خورده بود و نامی رویش نوشته...
خانه ای که در دل است علاقه ای که انسان به خانه اش دارد، حتما از اتفاقاتی است که در آن خانه برایش افتاده است . اما من می گویم به چیزهای دیگری هم...
مهمان آبگوشت دیرم شده بود. باید می رفتم سرکار. لباسهایم را نصفه و نیمه پوشیده بودم و این طرف و آنطرف می دویدم. نمی دانم چرا به جای صبحانه باید ناهار می خوردیم و...
برچسب به خیال خودم تیپ زده بودم. یک مانتوی زرد خریده بودم توی حراجی. قیمتش خوب بود. راستش اول مانده بودم بخرم یانه. راست می گویند حراجی نیاز کاذب می آورد واقعا همین است....
و صبر طیبه با او تماس تصویری گرفته بود و داشت حرف می زد. گوشی را داد به من. خوابیده بود اما مثل همیشه می خندید.گفتم با خودت چه کردی؟ خندید و جواب داد:...
بیشتر