یک رویا
امروز سرحالم، چون بالاخره بعد مدتها خواب مامان را دیدم.آنقدر غر زدم وگریه کردم، تا بالاخره سری به خوابهایم زد.این مدت، از این ناراحت بودم که با وجود مشغلهی زیاد، کسی را ندارم و...
امروز سرحالم، چون بالاخره بعد مدتها خواب مامان را دیدم.آنقدر غر زدم وگریه کردم، تا بالاخره سری به خوابهایم زد.این مدت، از این ناراحت بودم که با وجود مشغلهی زیاد، کسی را ندارم و...
داستان یک دست ودوهندوانهاز آنتوان چخوف داستان شیرینی از آنتوان چخوف خواندم. اول از همه اسمش برایم جالب بود که اشاره به یک ضربالمثل داشت و اینطور که معلوم است ضربالمثلی مشترک است. داستان...
بیشتر