بایگانی‌ ماهانه: اسفند 1400

0

سانتریفوژ

همیشه موقع گذاشتن لوله های آزمایش در داخل سانتریفوژ استرس می گرفتم. لوله ها باید کاملا موازنه می بودند. اگر مایع داخلشان کم و زیاد بود و یا دولوله ی مشابه روبروی هم گذاشته...

0

آش رشته

آب داشت قل قل می کرد. سبد سبزی را پیش کشید و کم کم سبزی ها را به آب سپرد. سبزی ها به آهنگ قل قل آب رقصیدند. و لبخند روی لب مهناز نشست....

0

خانه تکانی

گفت: فردا باید خونه تکونی کنیم. خیلی کار داریم.در حالیکه چشمانم از فرط سنگینی باز نمی شد گفتم: یه جمعه داریما. باشه اینم مال خونه تکونی تو .داشت می گفت خونه که فقط مال...

0

دریا

به دریا نگاه کرد. دریا در چشمانش موج زد و هرموج خاطره ای را به دلش نشاند و برگشت. وجودش هربار زیر و رو شد.‌گاهی کف کرد و روی آب رقصید و گاهی سنگینی...

0

فراموشی

چه گرمای مطبوعی، دستام یخ کرده، ولی قهوه گرم و دل چسبه. چه نقش قشنگی زده روش مث قلبه. اون آقا چقدر نگاه می کنه. انگار آدم ندیده. وا. نگاشو برنمیداره. مردتیکه هیز. بهتره...

0

استخوان

از خانه ی عروس که بیرون زدیم چادرش را جمع کرد دور کمرش و تمد تند رفت نشست عقب ماشین . گره روسریش را سفت کرد و موهای برفی اش را که از روسری...

0

سرپرست

چشمانم را که باز کردم اتاق کاملا تاریک بود. فکر کردم هنوز در پرورشگاه هستم. اما وقتی دیدم دیوارها صورتی نیستند یادم آمد خانه ی سلمانی ها هستم. خانواده ای که من و خواهرم...

0

از کجا باید شروع کرد؟

ماشین را در پارکینگ پارک کرد و پیاده شد. یکراست رفت سراغ صندوق عقب و بازش کرد. کمی دیر شده بود. یک مقوا که رویش نوشته بود غذای خانگی از کنار صندوق در آورد...

0

یک جفت دم پایی

یک جفت دم پایی مشکی بود جلوبسته. با پاشنه ی یک دست چوبی که وقتی با آن راه می رفتم تق تق صدا می دادم.مخصوصا که النگوهای استیل پیچ‌پیچی ام، همراهش جیرینگ جیرینگ صدا...

0

نگرانی

به مهسا دخترم، می گویم: میدونی که نگرانم. هرساعتی که تب گیر براش گداشتی، برای من پیامک کن. پیامک می کند همه را تا صبح. یازده و پنج دقیقه. دوازده وربع‌ . یک و...

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس