هراس
ستونی از ماشین های نظامی وارد شهر می شوند. تانک هایی که از دودکش هایشان دود سیاهی بیرون می زند و هنگام حرکت صدایی وحشتناک از خود تولید می کنند و همانطور که رد...
ستونی از ماشین های نظامی وارد شهر می شوند. تانک هایی که از دودکش هایشان دود سیاهی بیرون می زند و هنگام حرکت صدایی وحشتناک از خود تولید می کنند و همانطور که رد...
روی کاناپه دراز کشیده بودم و جزوه هایم دستم بود. هرچه نگاهشان می کردم چیزی نمی فهمیدم. چند بار پیامهای گوشی را چک کردم ولی بازهم حوصله ی مطالعه نداشتم. به ساعتم نگاه کردم،...
دارم خیاطی می کنم که به من حمله می کنی. ناگهان اتفاق نمی افتد از ساعتی قبل به من هشدار می دادی ولی من به هشدارت توجهی نمی کردم و به کارم ادامه می...
مامان میتونی لباس آناستازیا رو برام بدوزی؟ بله که میتونم. لباس سیندرلا رو چی؟ اونم میتونم سفید برفی؟ اِ مامان سربسرم میذاری. عزیزم همشو میتونم بدوزم. تو فقط انتخاب کن. مامان دوختنش سخت نیس....
به اطرافش نگاه می کند، همه جا تاریک و خفقان آور است. دودی سفید فضا را مبهم کرده است. تشخیص اشیاء مشکل است. تشخیص آدم ها هم همینطور. آدمهایی که جلویش راه می روند...
برچسب من همه جا سرگردان هستم. توی هوا همیشه هستم.مثل اکسیژن. مثل پرنده در حال پروازم و کسانی که اهلش باشند خیلی راحت مرا می گیرند و چلپ می چسبانند به پیشانی کسی .البته...
ایگوی کوچولو گرد و قمبلی دارد می چرخد و بازی می کند. جست و خیز می کند. بعد می نشیند و با چشمان امیدوارش میخکوب من می شود. نگاهی به او می کنم:” آخ...
خسته و کلافه ام. می نشینم پشت میز و دستهایم را می گذارم روی سرم. چشمهایم را می بندم و فشار می دهم شاید فشار عصبی ام از گوشه ی چشمم بزند بیرون. چشمها...
آب آخرین کلامی که از دهانش بیرون می آید این است:آب آب آب…آب……….آب……. بعد چندین بار با تمام بدنش از روی زمین کنده می شود و دوباره می افتد روی خاک خشک. هربار آنقدر...
از آشپزخانه وارد سالن می شود و می رود به طرف پنجره ای که رو به حیاط است. چشمش می افتد به عکس خودش توی شیشه. که بخاطر دوجداره بودن شیشه تصویری نامشخص با...
بیشتر