یک سفرنامهی کوچولو
من عاشق سفرم، و تابحال سفرهای زیادی رفتهام. البته که سفر به جاهایی که مناظر طبیعی داشته باشند را به بقیهی سفرها ترجیح میدهم چون عاشق طبیعت هم هستم. گاهی که دستم به مناطق دور نرسد همین مناطق نزدیک شهرم را انتخاب می کنم.
چند وقت پیش گلپایگان بودیم که متاسفانه از آن سفر چیزی ننوشتم. اما الان که در محلات هستم با خودم گفتم چرا از محلات برای شما ننویسم. هدف سایت من نوشتن برای آرامش است و چه نوشتنی آرامش بخشتر از نوشتن از سفر و نوشتن از سفر به طبیعت.
الان که اینها را مینویسم در پارک چشمه با پارک باغ بیشه یا آبشار باغ بیشه هستم.
دو چیز نایاب در همه جا اینجا وجود دارد. آب زلال و فراوان و درختهای چنار کهنسال. چشمهای اینجا هست در دل کوه که سالیان سال است بیدریغ آبی زلال و پاک را برای استفادهی انسان جاری میکند. حالا به منطقه رسیدهاند و پارک و فضاسازی کردهاند و سر راه آب استخرهای کوچک و بزرگ زدهاند. توی بعضی ماهی زینتی پرورش میدهند و در بعضی قایقرانی دارند.
یادم رفت بگویم، یک چیز کمیاب دیگر هم اینجا هست به نام اکسیژن زلال و هوای پاک است با چاشنی سکوت و صدای آب جاری که عجله دارد برسد به دست کشاورز . البته که اگر ما گردشگران و موتور سیکلت های آخر شب که مانور میدهند و گاز را به ناف موتورشان میبندند اینها را از بین نبریم. که از بین میبریم. بعد از نماز صبح خوابم نبرد و آمدم پیادهروی. در پارک قو نمیپرد. چنین میدانیام آرزوست.
دیشب در یک خانهمعلم همینجا نزدیک پارک خوابیدیم. بهترین نقطهی شهر. اما خراب و بیقوله.
تازه آن را به بخش خصوصی اجاره دادهاند. آن بدبخت هم هر جایش را گرفته از هم می پاشد. کمی بشقاب و کاسه و مایع دستشویی خریده گذاشته ولی ساختمان قدیمی و نه تاریخی، درهای رنگ نشده و کفپوشهای خراب و آشغالهای انبارشدهی آموزش و پرورش که یک روزی کلی برایش هزینه شده گوشه و کنار قیافهی محل را از بین برده. اینهم رسم ادارات ماست دیگر، آتش بزنند به مالشان. بعد هم یا قانون دستشان را ببندد و یا عرضه و بودجهی ادارهاش را نداشته باشند آنوقت بدهند دست بخش خصوصی، همان امکانات را چند برابر بدهد دست مردم.
قرار بود برای آرامش بنویسم نه حرص خوردن.
ادامه در این لینک
۱ دیدگاه
[…] یک سفرنامهی کوچولو […]