آرامشی در قبرستان ( از سری مقالات در جستجوی آرامش)
کلاه پسرک تا توی چشمانش جلو کشیده شده بود و دگمه های کاپشنش تا انتهای گردن بسته بود. سالن گرم بود و من هر بار می خواستم بروم و دگمه های کاپشن او را...
کلاه پسرک تا توی چشمانش جلو کشیده شده بود و دگمه های کاپشنش تا انتهای گردن بسته بود. سالن گرم بود و من هر بار می خواستم بروم و دگمه های کاپشن او را...
بیشتر