شیطان
چند شبی بود که صداهای عجیبی در مجتمع مسکونی که در آن ساکن بودم به گوشم میرسید. این صداها را بخصوص شبها که همه جا ساکت بود بیشتر و واضح تر میشنیدم. صدا شبیه...
چند شبی بود که صداهای عجیبی در مجتمع مسکونی که در آن ساکن بودم به گوشم میرسید. این صداها را بخصوص شبها که همه جا ساکت بود بیشتر و واضح تر میشنیدم. صدا شبیه...
رجعتبا عجله وارد بانک شدم و به سراغ گیشهی همیشگی دویدم. خم شدم و همانطور ایستاده گفتم: سلام آقای سرمدی خوبین؟ آقا یه مشکلی برام پیش اومده دستم به دامنت.جواب سلامم را با خنده...
سخنرانی دستانم از کیسههای خرید کردهام، پر است. میوهها را روی زمین میگذارم تا بتوانم در را باز کنم، اما هندوانه همانطور با کیسهاش قِل میخورَد به طرف پلکان، می پرم و میگیرمش. وزیر...
آن دنیا گیج بودم و نمی فهمیدم کجا هستم. نمی دانستم این دنیا هستم؟یا آن دنیا؟ اطرافم را نگاه کردم. کمی فکر کردم و یادم آمد آخرین بار بیمارستان بودم. خوب، الان آنجا نبودم....
حساب کتاب لنگان لنگان, وارد مطب شدم. مریض ها گوش تا گوش نشسته بودند برای احترام به پروتکل ها صندلی هارا یکی 25 سانت فاصله داده بودند. آنوقت آدم هایی که باید در این...
روی تخت دراز کشیده بود و به خود می پیچید. درد می کشید و ناله می کرد. نشستم لب تخت پاهایش را که مثل یک نوزاد به تخت می مالید گرفتم و ماساژ دادم....
عروس و داماد در کنا رهم، در ابتدای پل معلق ایستاده بودند. عروس دامن لباس سفیدش را صاف کرد . دوطرف توری را که صورت شادابش را می پوشاند، کمی پایین تر کشید و...
شارژ باتری 100درصد ازخانه بیرون می زند. دیرش شده خودش را به ایستگاه اتوبوس می رساند. صفی ممتد از مسافران تشکیل شده که یکی یکی سوار میشوند. نوبت به او نرسیده اتوبوس پر می...
تصویرش که روی صفحه ی تلفن آمد مثل همیشه نبود. که مرتب و شیک باشد. آخر او توی فامیل معروف بود به شیک بودن. از بچگی خیلی فکر می کردم که معنی شیک بودن...
از اصلش محروم شدی اطراف خانه را خوب بررسی کرد. همه جا خلوت و تاریک بود.چندروزی بود گرد خانه می گشت و تحقیق می کرد. فهمیده بود گاهی ساکنان خانه شبها برنمی گردند و...
بیشتر