3 توصیهی مهم برای رسیدن به آرامش
سری مقالات در جستجوی آرامش(1)
آرامش چیست؟ و چگونه بوجود میآید؟
آرامش یک حس درونی است و یا در اثر ایجاد شرایط بیرونی فراهم می شود؟
خیلی از اوقات اتفاق افتاده که در شرایط آرامی از زندگی هستیم. مشکلی نیست. جنگی اتفاق نمیافتد. داعش ریشه کن شده. اغتشاشی هم نیست. مردم مشغول زندگیشان هستند. بیمشگل نیستند البته . ولی مشکل جدی نیست. بخصوص برای ما و برای زندگی ما.
سالم هستیم و خانواده ی سالمی داریم. درست است به تمام آرزوهایمان نرسیدهایم ولی وقتی به موقعیت کنونی مان نگاه میکنیم، اعتراف میکنیم بد که نیست شاید خوب هم باشد.
اما در این شرایط، باز هم احساس آرامش نمیکنیم. شاید احساس داشتن یک گمشده و یا داشتن کاری که هنوز انجام ندادهایم، یک مشکل که فراموش کردهایم ولی هنوز هست و چیزهای دیگر گوشه ی مغز ما جاخوش کردهاست.
حتی این روح سرگردان در مغز ما، نیمه شب راه میافتد و از خوابی به خواب دیگر می رود. و کابوسی پشت کابوس می سازد. آنچنانکه صبح خستهتر از شب پیش که خوابیدهایم بیدار می شویم.
این آشوب در کجا ریشه دارد؟
برعکس این حالت هم برای ما اتفاق می افتد. گاهی در اوج سختیها، در اوج بیماری خودو دیگران، در مشکلات مالی و یا مشکلات دیپر. بااینکه ثانیهها دیر میگذرند اما خوب میگذرند. انگار ته دل ما راضی و خشنود است. دلیلش را باید جست و بررسی کرد.
ومن می خواهم طی این نوشتار علت آن آشوب و این آرامش را جستجو کنم.
و در کنار شما به علل آن برسم.
آشوب در آرامش
آدمی در مغز خودش صندوقچهای دارد که بیاختیار هرآنچه برایش رخ می دهد؛ هرآنچه را میبیند و می شنود؛ در آن ذخیره میکند. از صبح هنگام تا شب هزاران تصویر و صوت و افکار در مغز ذخیره می شود. و انبانی از اطلاعات خوب و بد روی هم انباشته می شود.
این انبان اطلاعات، دست نخورده در ذهن ما باقی میماند، بعضی از این اطلاعات با تفکر، با صحبت کردن، و با نوشتن، تحلیل و بررسی می شود. خوب و بد می شود. ترجیح بندی می شود و فایل بندی می شود.
به این ترتیب، این اطلاعات، نظممییابد و در مغز ذخیره می شود.
البته که همه ی اطلاعات برای همیشه در مغز نمی ماند. شاهدش همه ی چیزهایی که ما از خاطر بردهایم. و یا حتی روز بعد آن را فراموش کردهایم. اما گاهی بعضی از این اطلاعات رسوب کرده در ذهن، در بزنگاهی زنده و تازه می شود. این اتفاق حتی ممکن است در یک خواب بوقوع بپیوندد.
به این ترتیب، این اطلاعات رسوب شده در ذهن در زمان هایی که حتی ارامش در زندگی برقرار است، این افکار دوباره تازه میشود و ذهن را شلوغ و پر سروصدا میکند.
هر کدام این افکار با چکش و تیشه، به جان روح میافتند و آن را میخراشند.
آنوقت است که تنها فریاد است که آدمی را نجات میدهد.
اما چه باید کرد؟
از این معضل چگونه باید فرار کرد؟
تنها راه این مشکل اینست که باید ذهن را مدیریت کرد.
مدیریت ذهن کار یک روز و دوروز نیست. اینکار را باید هرروز انجام داد.
اگر گاهی آن را انجام دادی و بقیه ی روزها آن را رها کنی نتیجهی مطلوب را نخواهی کرد.
اما این مدیریت چگونه میتواند انجام شود. پیشنهاداتی در این زمینه:
ا- بهتر است هرروز در پایان روز تجارب و مشکلات و حتی اتفاقات خوب را بنویسید.
متاسفانه امروزه شبکههای اجتماعی و وقتی که برای آن گذاشته می شود باعث شده، همه ی ما از اینکار مفید باز بمانیم. نوشتن باعث می شود ما فکر کنیم و اتفاقات را یک بار دوره کنیم.
در کتاب پیاده روی و سکوت، نویسنده مثال جالبی میزند، او میگوید گاهی باید از ستارهای از بیرون زمین به زمین و اهالی آن نگریست. اینکار باعث می شود بفهمیم که مشکلات ما و یا اتفاقاتی که برای ما می افتد پیش اتفاقات جهان هستی نقطهای هم نیست. و به این ترتیب آن غول عظیم به موجودی ضعیف تبدیل می شود.
چند وقت پیش کلیپی دیدم که غول افسردگی را در کنار یک ضخص نشان میداد. او همه جا همراه فرد بود و هرچه فرد او را میپذیرفت، غول بزرگتر می شد. و در نهایت آنقدر بزرگ شد که شخص را نابود کرد.
نوشتن این غولهای ناپیدا را به ما نشان میدهد. شاید مشکل قرض ما حل نشود. خانهی حخراب ما درست نشود و یا هر مشکل دیگری با نوشتن حل نشود ولی،نوشتن این خاصیت را دارد که به مغز ما نظم و انسجام می دهد. فایلهای مغز را مرتب میکند. مشکلات را دسته بندی میکند. مشکلات بیهوده را کوچک و حقیر می داند و محو میکند و مشکلات بزرگ را به ورزی دیگر محول می کند.
2- در تعالیم دینی ما بر محاسبه ی نفس تاکید زیادی شده است. حتی آنقدر که کسی را که در انتهای روز محاسبه ی نفس نکند مسلمان نمی دانند.
شاید این تاکید برای همین است که انسان موقعیت خودش را در جهان ارزیابی کند. اشتباهات را بفهمد و آن را حداقل بار دیگر تکرار نکند. و برای کارهای خوبش راضی و خشنود باشد.
این مسئله ی مهم و فراموش شدهای در زندگی ماست. گاهی خوبیهای خودمان، را فراموش میکنیم. گاهی نعمت ها و تواناییهای خود را در نظر نمیگیریم. محاسبه ی نفس در انتهای روز این فرصت را به ما میدهد که اشتباهات را ببینیم و دیگر تکرار نکنیم و خوبیها راببینیم و انکار نکنیم.
3- شکرگزاری
شکر گزاری گزاره ی دیگری است که امروزه حتی از طرف حتی افرادی که مذهبی نیستند به شدت مورد تاکید قرار گرفته است. شکرگزاری دید انسان را نسبت به جهان هستی عوض میکند. شاید بتوان گفت شکر گزاری گمشده ی انسان امروز است.
امکانات زیاد موجود در جهان امروز، بخصوص امکانات مادی، انسان را زیاده طلب کرده است. انسان زیاده طلب معمولا راضی نمی شود. او در هرشرایطی بیشتر میخواهد. و هرروز به افق های وسیعتری نظر دارد.
البته که جهان مجازی و کتابهای زرد که این روزها رواج زیادی در بین مردم دارد، این حس را بیشتر و بیشتر تقویت میکند. این کتابها و صفحهها در ابتدا در نظر آدم میدرخشند چون به آرزوها و هدفها و گمشده های مردم اشاره میکند. این موضوع بسیار جالب است. اما مدتی بعد فرد هرچه جلو می رود به وعدههای داده شده در این کتابها نمی رسد، آنوقت نه تنها مشکلش حل نمی شود بلکه هزاران مشکل روحی هم به مشکلاتش اضافه می شود.
اما شکرگزاری اصولا حال آدم را خوب میکند. زندگی را زیباتر می کند و یا به عبارتی زیباییها را نشان آدم میدهد.
شکرگزاری بخصوص در شرایط بد زندگی باعث میشود که انسان در اوج مشکلات، و نازیبایی ها، زیباییهای موجود را ببیند و قوت قلب بگیرد.
پس توصیه میکنم در انتهای هرروز، شکرگزاری را بابت داشته های خود داشته باشید. این باعث می شود ببینید چقدر نعمت دارید که به آنها توجهی ندارید.
سلام. چقدر راحت و روان و دوستانه، مطالب را بیان کردید.
گاهی اوقات با هر اتفاقی گذشته را به یاد خود میآوریم و با یاداوری آنها زخممان تازه میشود. این را نمیشود کاری کرد، به جز این که کنار بیایی و با حال الانت دلخوش باشی.
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
ممنون از همدلی تان اعظم جان