آرامش در آشوب
سری مقالات در جستجوی آرامش(۲)
آرامش در آشوب
می دانم که انتظار بالایی است که بخواهیم کسی، در اوج مشکلات بخصوص مشکلاتی مثل بیماریهای لاعلاج، مرگ عزیزان و یا مشکلات حاد اقتصادی آرام و با سکینه باشد. اما باید بگویم که چنین افرادی روی کره ی خاکی وجود دارند.
شاید فکر کنید که چنین آدمهایی به شدت مذهبی هستند و یا اهل نماز و با ایمان قوی، اما هستند افرادی که به ظاهر نام مذهبی هم ندارند و چنیناند. البته ریشهی اعتقادات مذهبی و ایمان به خدا حتی در چنین افرادی هم یافت می شود ولی نمیتوان آنها را جزو آدم های در همان لحظه مذهبی دانست.
بهرحال میخواهم در این مقال به دنبال ریشهی آرامش در چنین افرادی بگردم و ببینم در چنین اوقاتی چگونه میتوانند بر شرایط خود فائق آیند و آن را بپذیرند.
همهی ما روزهای سخت داشتهایم. لااقل وقتی کرونا آمد چنین روزهای سختی را همه با هم تجربه کردند. در این روزها بیماری و درد، قرنطینه و تنهایی و مرگ را همه مزمزه کردند.
شاید امروز بعضیها آنروزها را از یاد برده باشند ولی کسانی که عزیزی را در آن روزها ازدست داده باشند و یا ریهای صدمهپذیر و حساس برایشان باقیمانده باشد، آن روزها را هرگز ازیاد نمی برند.
بغیر از آن روزها برای کسانی که سن بیشتری دارند مثالهای بیشتری میتوان زد. از روزهای جنگ و موشک باران گرفته تا سیل و زلزله و دیگر اتفاقات.
بیایید با هم کمی فکر کنیم. و ببینیم در آن روزها آشفتگی ما با چه چیز تسکین مییافت؟
من به چند مورد از مواردی که باعث تسکینم در روزهای سخت میشد اشاره میکنم و اگر شما هم موردی سراغ دارید برایم کامنت کنید.
مواردی که در آشوب آرامش میدهد:
- اولین مورد این موارد را مینویسم چون مهمترین مورد است. این مورد عام است و برای همه ی انسانها چه باایمان و چه بیایمان اعتبار دارد. و من نام ” پذیرش” بر آن میگذارم.
پذیرش یعنی در هر شرایطی از زندگی که قرار بگیریم بتوانیم آن شرایط را قبول کنیم و آن را جزئی از زندگی خود بدانیم.
البته که چنین اعتقادی در عمل کار دشواری است اما ممکن است و گاهی چارهای جز آن نیست.
ما در هر صورت ناگزیریم همه چیز را بپذیریم. مگر نه اینکه فردی که مبتلا به سرطان است با بیماری اش در هر حال کنار میآید و دردهای ناشی از آن را تحمل میکند و تن به درمان میدهد؟ مگر نه این است که وقتی عزیزی را از دست میدهیم با وجود اندوه فراوان، مجبوریم نبودن او را قبول و تحمل کنیم؟
تنها تفاوتی که پیش میآید تفاوت کسی است که با رضایت تن می دهد و کسی که به اجبار تن می دهد.
و بدون شک آرامش از آن کسی است که با رضایت تن داده است.
در متون مذهبی مثال فراوان برای این مورد یعنی تن دادن به مشکلات با رضایت داریم. از صبر ایوب و هجران یوسف برای یعقوب گرفته تا حادثه ی کربلا و شهادت شهدا و صبر زینب و دیگر موارد.
اما در مواردی دیگر هم می توان مثالهایی زد. مثلا قبول بیماری و رضایت و تن دادن بهآن توسط موری در کتاب سه شنبهها با موری. البته موری یک یهودی با اعتقادات مذهبی بود اما استیون هاوکینگز که در زمرهی منکرین وجود خدا قرار دارد، و رسما انکار میکند، از نمونههای غیر مذهبی هستند.
پذیرش شرایط وجودی بخصوص در افراد غیر مذهبی، عامل بسیار مهمی در کسب آرامش است.
اینکه انسان آنچه هست را بپذیرد و تواناییهای وجودی اش را قبول کند، و یا بپذیرد شرایطی که برایش پیش آمده را باید به هر صورت که هست بپذیرد و با آن مدارا کند و یا حتی از آن شرایط نهایت استفاده را بکند، باعث می شود جنگ و جدال درونی خودش به پایان برسد.
بعضی از ما وقتی با مشکلی مواجه میشویم، شروع به شکایت میکنیم.این مشکل میتواند خیلی بزرگ باشد مثل بیماری یا مرگ عزیز و یا خیلی کوچک مثل یک سردرد. اما علت شکایت ما حتما از به هم ریختن آرامش درونی ماست.
این بهم ریختن به بینش ما برمی گردد که از دنیا چه انتظاری داریم؟
آیا انتظار داریم دنیا برای ما همیشه در آرامش مطلق و گل و بلبل باشد؟ و وقتی مشکلات را میبینیم کسانی به ذهن ما میآیند که در راحتی و آسایش دارند روزهای خود را میگذرانند؟
این تفکر اشتباه دو ریشه دارد: اول اینکه بینش ما نسبت به دنیا اشتباه است. دنیا هرچه هم که برای کسی خوب ساخته شده باشد و بدون هرگونه تنش و مشکل، بازهم مشکل دارد. اصلا غیر ممکن است که آرامش مطلق بر زندگی کسی حاکم باشد. چون لازمه ی زندگی این جهان و حرکت در آن نزاع بین نیروهای آن است.
ریشه ی دیگر اشتباه ما تصور زندگی آرام مطلق برای دیگر افراد است. در حالیکه هیچ فردی در جهان نیست که زندگی کاملا آرام و بدون مشکلی داشته باشد. این طرز تفکر یعنی تصور وجود آرامش در زندگی دیگران نتیجهی فریب رسانه است و القای شرایط خوب زندگی دیگران بدون نشان دادن مشکلات آنها.
آنها هرچقدر هم در باغی پر از گل و بلبل زندگی کنند و حتی شرایط بیرونی زندگیشان آرام و دلپذیر باشد، که این بعید است، در درون خودشان و یا زندگی شخصیشان که ممکن است مشکل داشته باشند.
پس باید با دید واقع بینانه تری به اوضاع نگریست. این واضح است که مشکلات برای بعضی بیشتر و برای بعضی کمتر است. اما بهرحال هست و این مد نظر من است.
می خواهم بگویم وقتی مشکلات بهرحال هست چه باید کرد؟
آیا باید با آنها جنگید؟ فریاد زد و زد و خورد کرد؟و با هر نزاعی انرژی خود را تحلیل داد و روحیه ی خود را تضعیف کرد؟
یا اینکه به دید دیگری به مشکل نگاه کرد؟
اینکه به چه دیدی به مشکل نگاه کنیم بحث مبسوطی است و بستگی به نوع مشکل هم دارد و البته به پردازش مغز کسی که با آن مشکل مواجه شده است.این دید به تحلیل شخسی که با مشکل مواجه می شود بستگی دارد؛ با اینکه آن شخص چه تحلیلی از مشکلش داشته باشد و برای کنار آمدن با آن چه راه حل ذهنی ارائه دهد.
به بقیه ی مواردی را که در آشوب آرامش ایجاد میکند در مقالههای بعدی اشاره میکنم.
خانم فولادی تا به حال قسمت نشده بود که به وبلاگ شما سر بزنم ولی امروز که تو وبلاگ دوستم زهرا زمانلو مطلبی رو راجع به وبلاگتون خوندم مشتاقانه به وبلاگتون سر زدم. قلم شیوا و آرامی دارید. این ارامش وجودی تون توی نوشته هاتون موج می زنه. موفق باشید و پایدار
ممنون دوست عزیز لطف دارید