چطور به آرامش میرسید؟
شاید تا بحال برای شما هم اتفاق افتاده باشد که به آخر خط رسیده باشید. به مرحلهای رسیده باشید که زیر بار مشکلات، دچار خستگی روحی شده باشی و حتی دچار ناامیدی باشید.
اینطور مواقع چه میکنید؟
در جریان مشکلات و سختیهای زندگی، زمانهایی که انسان به اوج تاریکی، حیرانی، بلاتکلیفی و پوچی میرسد.
در زمانهایی که استرس و اضطراب وجود انسان را فرا میگیرد،
در تاریکیهای زندگی، وقتی که حتی یک سوسوی نور میتواند انسان را از هراس و مرگ روح خلاصی بدهد.
در اوج مشکلات و خستگی روحی و جسمی، که دیگر راه چارهای برای انسان نمیماند،
در همهی این احوالات تلخ،
نیاز به منبعی از نور داریم.
نیاز به منبعی برای آرامش داریم.
نیاز به پناهگاهی داریم.
نیاز به کسی که کنارمان بیوقفه و بی تکلف بنشیند، دل بدهد وبه درد دل ها گوش کند،
یا آنقدر امین و رازدار باشد که حرف دل ما رابشنود و لو ندهد،
یا چیزی بگوید که با حرفهایش، به آرامش برسیم
و یا اصلا وجودش در کنار ما، وجود ما را شارژ کند،
مشکلات زندگی، بهرحال هست و گاهی هم اصلا حل شدنی نیست.
تاریکیهای زندگی، گاهی تمام شدنی است و گاه، همه روشن شدنی نیست.
اما این آستانهی تحمل ما انسانهاست که بالا و پایین میرود.
مادر بزرگ پیری داشتیم که در زندگیاش رنجهای زیادی کشیده بود. بقول خودش شانزده تا شکم زائیده بود و غیر از مشکلات و بیماریهای زندگی، یک پسر منگول هم داشت که تا وقتی خودش دولا دولا راه میرفت، به او خدمت می کرد.
او این اواخر عمرش که دیگر خیلی خسته شده بود میگفت: ننه من روحیه ندارم.
روحیه را از وقتی دیگر نداشت که نمیتوانست منبر ومسجد و روضه برود. آخر پایهی اینجور جاها بود. و البته مدتها بود زیارت هم نرفته بود.
حالا که جای شما خالی، زیارت نصیبم شده است، جالب است که از او هم یادی شد.
داشتم میگفتم، برای روحیه داشتن، باید کاری کرد. چون مشکلات را نمیشود حذف کرد.
باید آستانهی صبر را بالا برد چون صبر را نمیتوان نکرد.
نمیدانم شما از چه راههایی آستانهی تحمل خود را بالا میبرید.
و چطور خود را شارژ میکنید.
ولی برای من سفر، و بخصوص سفر زیارتی، معجزه می کند.
این مطلب بعد از خواندن این جمله در زیارت امام رضاع به ذهنم رسید:
سلام بر نور خدا در تاریکیهای زمین
سلام بر نور خدا در تاریکیهای زمین …
سلام.
مدتی است بی هوا ادرس وبسایتتان را مینویسم و اینجا میآیم. در انتظار انتشاری از سوی شما هستم.
انجامش بدهید.