🔍نقد داستان یک سر و یک بالین از سیمین دانشور🔍
این داستان در فضایی قدیمی شکل گرفتهاست که نویسنده از پس توصیف آن به خوبی برآمدهاست. صحنهپردازی و توصیف موقعیتها در عین خلاصه بودن به قدر کافی خواننده را در فضای داستان قرار میدهد. در واقع هیچ توصیف اضافی و توضیح زیادی در کار نیست
راوی داستان یک مادر است و لحن داستان از زبان یک مادر مهجور و شکستخورده بسیار عالی بیان شده است.
شخصیتهای داستان بجز راوی داستان، خیلی عالی پردازش شده اند. بطوریکه گلعنبر را کاملا میتوان تصور کرد و شوهر راوی و شوهر گلعنبر راهم تا حدودی.
اما شخصیت راوی تا حدی نامفهوم و ناملموس است. نتوانستم بفهمم که سادگی بیش از حد باعث شد زندگیاش را از دست بدهد و یا اینکه ظاهر نامطلوبش و یا هر چیز دیگری.
سادگیاش را نمیشود قبول کرد چون او توانست با کار خیاطی برای خودش زندگی خوبی دست وپا کند. اگر چنان دست و پاچلفتی بود که شوهر و بچهاش را نتوانست نگه دارد چطور توانست اینچنین در کارش موفق شود که سرمایهای داشته باشد.
نگه نداشتن شوهرهای دیگرش هم به همین صورت.
چه عیبی در وجود اوباعث شده هر شوهرش را بیش از یک سال نتواند نگه دارد، این قسمت داستان کمی مبهم است.
علت آن مشخص نیست. باید علتی داشته باشد که نویسنده به آن اشارهای کرده باشد. مثلا نازیبائی.
زنیکه خیاط باشد و هنرمند حتما میتواند زندگی خودش را به همان هنرمندی و ظرافت خوب اداره کند. این مسئله شاید از نشناختن شخصیت خلاق خیاطهای زن ناشی شود که عموما در داستانها و فیلمها مورد کملطفی قرار میگیرند. بهرحال شخصیت راوی مجهول و دچار تناقضهای مبهمی است.
انتخاب نام داستان، اما بسیار خلاقانه و پر از مفهوم است و کنایه از خیانتی است که یک شوهر به همسرش میکند، بالینی که گاهی دوسر بیشتر در آن جای میگیرد و آرزوی مادری برای فرزندش که خوشبختی است و اینکه زندگیمشترکش مثل او خراب و ویران نشود و پاک و عفیف باقی بماند.
تبصره: تحلیل داستان صرفا از دیدگاه یک خوانندهی معمولی است.