سالاد کلمات
نویسندگانی هستند که از بازی با کلمات خوششان میآید. مثل بچهای که با اسباب بازیهای خود بازی میکند، هرکدام را در دست میگیرد و با آن کلنجار می رود. سروتهش را نگاه میکند و گاهی لیساش میزند، و از بازی با آن لذت می برد.
نویسندههم کلمات را در مغز خودش آماده میکند. سرو تهش میکند و لیسی میزند و بعد با عشق می گذاردش لابلای کلمات دیگر. جملهای می سازد که گاهی آن جمله تازه شروع یک محتواست. محتوایی که نویسنده قبلا به آن فکر نکرده بود.
چنین نویسندهای اصلا گاهی برای یک کلمه یک متن مینویسد، تا کلمهی محبوبش را در آن استفاده کند.
گاهی اصلا کلماتی را که دوست دارد کنار هم روی یک صفحه مینویسد و بعد متنی مینویسد که آن کلمات دلخواهش در متن استفاده شده باشد.
عشق به کلمات و بازی با آنها تمام حیات یک نویسنده است.
اگر یکی با عکس گرفتن عشق میکند یکی با موسیقی و یکی با نقاشی، نویسنده با کلمات عشق میکند.
نویسندهای که دائما با کلمات با چنین روشی برخورد میکند در واقع راهش را از آخر به اول می رود. یعنی به جای اینکه کلمات را به منظوری که در سر دارد بکار بگیرد، منظوری برای کلماتی که پیش رو دارد میآفریند. این یک روش برای نوشتن است اما استفاده ی دائمی از آن نویسنده را کلمهباز می کند. کلمه بازی که عشقش کلمات اند نه نوشتن.
عشق به کلمه هم مثل هر عشق دیگری گاهی به افراط دچار میشود. نویسندهی عاشق کلمات، به جای بازی با آنها و استفادهی ابزاری در نقطه ای بجا از آنها، دچار کلمهبازی می شود. نویسنده کلمهباز می شود. مثل کفترباز و یا خروس باز و بازهای دیگر.
بازی وقتی خوب است که نتیجهی خوبی داشته باشد. نتیجهی که احساس رضایت برای نویسنده و خواننده به همراه داشته باشد. هر چیزی وقتی از حدی که حدودش چندان مشخص نیست، بگذرد، ملال آور میشود.
کلمای که نویسنده استفاده می کند هم تا حدی قابل تحمل هستند. تا حدی که منظوری زیبا را در خود نهفته داشته باشند. اگر خواننده متنی را بخواند که سرشار از” و ” عطف بین کلمات هممعنی است و یا یک جمله با یک مفهوم را در قالب چندین صورت کلماتی عرضه میکند، خیلی زود خسته می شود. از تکرار های بیهوده خسته می شود، مگر در یک حالت استثنا، که خواننده هم کلمهباز باشد. آنوقت است که دل به دل راه دارد و زبان خر را کودکش می فهمد.( البته بلانسبت)
خوانندهی یک متن شعور دارد و معنای کلمات نویسنده را میفهمد. وقتی زیادی تکرار ببیند به شعورش اهانت می شود. این حالی است که شاگردهای زرنگ بعد از تکرار زیاد درس سر کلاس توسط معلم پیدا میکنند. اینها دیگر اصل درس را هم ول میکنند.
نویسندگان کلمهباز درواقع بهجای آماده کردن یه غذای سرشار از پروتئین و مقوی، به خوانندهی خود سالادی از کلمات میدهند که فقط سیری موقت برایشان ایجاد کند، شاید هم آنها را از خوردن بیزار کند.
استفاده ی نویسنده از کلمات باید استفاده ی ابزاری باشد و جادوی کلمات نباید اورا مسخ و مست کند.
نویسنده باید با دیدن این کلمات فریبنده خود را کنترل کند و محتوایی دلنشین و حلال را در قالب آنها بگنجاند و تقدیم خواننده کند، تا از رهگذر این مطالعه دست خواننده هم پر شود و از کلمات بیزار نشود.
خیلی عالی بود.
ممنون دوست عزیز