با دلی که از نور می نویسد
کتابی که به پیشگاه بانوی نور اهدا شد، در حد بضاعت این حقیر، و امروز به شما هدیه می کنم. امیدوارم بانویم از من بپذیرد.
یا ایهاالعزیز مسنا و اهلناالضر و جئنا ببضاعه مزجات
این کتاب این چنین آغاز می شود:
می ترسم از اینکه چیزی بنویسم. علتش را دقیق نمی دانم! نمی دانم به چه دلیل است که می ترسیم از کسانی که دوست داریم بنویسیم و در موردشان از دل حرف ٌبزنیم. حتی می ترسیم احساسمان را نسبت به آنها راحت بیان کنیم. از آنها راحت صحبت کنیم و به آنها بدون قید و بند ارزشی فکر کنیم. قبول دارم که هر کاری تخصص خودش را می خواهد ولی سخن گفتن از عشق و محبت پاک و صادق و گفتن حرف دل که تخصصی نمی خواهد. درست است که سخن گفتن از معصومین را کاری تخصصی است و متعلق است به عده ای با تخصص و رده ای خاص که نشان از علم آنها دارد. به ما ثابت کرده اندکه حرف زدن در مورد ایشان و قرآن خط قرمز است و حتی فکر کردن به آنها هم طهارت می خواهد که همه کس البته ندارد، اما درست به همین دلیل قرآن صامت و ناطق هردو روزگاری است طولانی که به کنچ طاقچه ها و کتابخانه ها رفته اند ومهجور و غریب نشسته اند و عامه ی تشنه, حیا می کنند سراغشان بروند. چون می دانند که طاهر نیستند و متخصص هم.
امیدوارم حرف دل مرا بخوانید و به دلتان بنشیند و نظرات خودتان را به من هدیه بدهید.
اردادتمند. فرزانه فولادی
کتاب را اینجا دانلود کنید:
9+
۳۰ صفحه از کتاب شمارا خواندم. قلم زیبایی دارید و پر از فراز و فرودهای ملایمیست که مخاطب را برای خواندن ادامه متن راغب میکند.
ممنون . امیدوارم بفیهی کتتب روهم دوست داشته باشید