دوباره زندگی کردن

این روزها تبدیل شده‌ام به یک آدم با دوچشم، که فقط می‌بیند.
آدمی که جهان‌های بزرگ و پر از شگفتی روبرویش راه می‌روند و طنازی می‌کنند, و او فقط مبهوت، نگاه می کند.
من حیران و دهان‌باز مانده‌ام و تماشا می‌کنم. هر لحظه از این جهان‌ها را نوش می کنم و حظ می‌برم.
من خودم را در این جهان‌های شگفت پیش رویم گم کرده‌ام‌.
از بس که زیبائی، هیجان و اعجاب می‌بینم، دیگر خودی نمی‌بینم.
همه‌ی من و آرزوهایم در شگفتی جهان‌های پیش رویم گم شده‌اند.
یاد آلیس می‌افتم در سرزمین عجایب.
من باید کوچک شوم تا اینهمه شگفتی را درک کنم، بزرگ باشم نمی‌شود‌.
باید پر از هیجان و شعف باشم تا وارد این جهان‌ها شوم.
من باید شاد باشم تا ظرفیت شادی این جهان‌ها را داشته باشم‌.
باید کودک شوم تا بتوانم وارد این جهان‌های عجیب شوم.
من یک مادرم، مادر چند کودک. با جهان‌هایی شگفت و پر از عجایب.
مادرم چون خودم را گم کرده‌ام و دارم در جهان‌هایی سحرآمیز و زیبا سیر می‌کنم‌. مکشوفات من دنیاهای بچه‌های است که دارند کشف‌می کنند‌
دارند جهان را ذره ذره می‌نوشند و می‌چشند و با آن آشنا می‌شوند‌‌.
من قدم قدم با آنها، دوباره جهان را کشف می کنم‌.
دارم از چشمهای آنها به دنیا نگاه می کنم. دارم با لنز چشمان آنها عجایب دنیا را دوباره می‌بینم.
دارم دنیای قشنگ و عجیب بچگی را دوباره مرور می کنم.
دارم دوباره بچگی می کنم و بزرگ می‌شوم.
دارم دوباره جهان را می نوشم.
از درخت و گل و پرنده گرفته تا ماه و ستاره و پروانه، همه را دوباره می‌بینم‌.
آنها را دوباره نقاشی می کنم و تمام اجزای جهان را خط به خط نگاه می کنم و رونویسی میکنم‌.
دارم در مدرسه‌ی بچگی دوباره تحصیل می کنم ویکبار دیگر زندگی می کنم.
مادر به عدد زندگی بچه‌هایش دوباره زندگی می کند‌. زندگیی با تمام خوبی ها و سختی‌ها. با تمام شگفتی‌ها و تجربه‌ها.
شاید افسانه‌هایی وجود داشته باشد که در آن‌ها به انسان، فرصت دوباره زندگی کردن داده شود.
شاید داستانهایی نوشته شود که در آن قهرمان داستان توفیق پیدا کند، دوبار و چندبار زندگی کند.
اصلا چرا تناسخ شکل بگیرد. زندگی دوباره، در موجودیت کودکان شکل می گیرد. زنده‌شدن دوباره در داشتن فرزند است.
با وجود کودکان زندگی را از سر می گیریم و حتی لحظاتی را که خود ندیدیم و درک نکردیم می‌بینیم و درک می‌کنیم. زندگی در دنیای مادر، نوزاد بودن، کودکی کردن، همه‌ی مراحل را با آگاهی و با جان و با گوشت و با پوست و با همه‌ی حواس و عقل، دوره می کنیم.
مادری دنیایی از مروری خداوندی است.

2+

فرزانه فولادی

اهل ایرانم. از ایران متعلق به اصفهان. زنی هستم که همیشه تحصیل و خانواده را به کار ترجیح داده‌ام. کارهای زیادی کرده‌ام در رشته‌های متفاوت، اما فقط یک کار است که دوست دارم و ادامه خواهم داد. نوشتن.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس