ساعت زیبای مغرور
ساعت زیبای مغرور کنار پذیرایی ساعتی بود از چوب راش با منبت کاری زیبا، که طرح گل و بلبل رویش نقش زده بود. رنگ اش رنگ قهوه ای بود همان رنگ مبلمان پذیرایی و...
ساعت زیبای مغرور کنار پذیرایی ساعتی بود از چوب راش با منبت کاری زیبا، که طرح گل و بلبل رویش نقش زده بود. رنگ اش رنگ قهوه ای بود همان رنگ مبلمان پذیرایی و...
درخت طلایی دیوانه اوائل از رنگ طلائی بدش می آمد. نه اینکه متنفر باشد دوست نداشت. رنگ سفید یا صورتی و یا حتی آبی را بیشتر می پسندید به شرطی که روی زلف هایش...
صبح زود بودو هوا به رنگ نیلی تمایل داشت. خورشید هنوز جرات نکرده بود به زمین نگاه کند. زمین سرد و یخ زده بود و هوا مملو از کریستالهای یخ که مثل مه همه...
تورا اولین بار درکوچه دیدم که هوایش تاریک بود و هنوز روشن نشده بود، کوچه خلوت و خالی از پیاده ها بود. در نور چراغ، لباس نارنجی ات می درخشید. رنگ قشنگی داشت به...
درخت گردو درخت گردو لخت و عور وسط باغچه نشسته بود و کنارش بوته های رز با برگهای کَل کَل ریخته شده و تک تک غنچه های یخ زده قرار داشتند. بوته های لاله...
با عجله وارد گالری شد مثل همیشه دیرش شده بود، انگشتش را به دستگاه حضور و غیاب زد و به سمت رختکن دوید. وسایلش را گذاشت و برچسب معرفی اش را به گردن انداخت....
چماق به دستها نویسنده: farzaneh foolady چماق به دستها ریحانه عکس های مجلات زن روز را چیده بود و دورش را کاملا خالی کرده بود و شکل اصلی را نگه داشته بود. مثلا یک...
سگ از پشت پنجره داشت به کودک می نگریست. اطراف کودک پر بود از عروسک حیوانات. کودک آنها را بغل می کرد و بالا و پایین می انداخت. ناگهان چشمش به سگ افتاد ....
در باز شد و مرد با غرولند و سر وصدا وارد شد. آقای دکتر که پشت میزش نشسته بود ناخودآگاه سرجا نیم خیز شد. منشی با عجله دنبال مرد داخل شد و در حالیکه...
زیر تور سفید زیر تور سفیدی که روی سرش بود با چشمان تزیین شده ی سیاهش، داشت به مرد نگاه می کرد. قند توی دل مرد آب می شد، چون برای بدست آوردن او...
بیشتر